دلم گرفت از این لحظه ها ک بی تو گذشت
کجای قصه میایی ؟ ببین که بی تو چه گشت
صدای غربت و آهت شکسته قلبم را
دلم سیاه است ولیکن مگو که از تو گسست
دلم کویر است ، بهارم! ببار بر جانم
ببار وسعت بی حد! ببار ای همه هست!
دوباره خاطر نامت دلم برآشفت و
نگاشت این قلم خون ، ز هجر با دل مست
به عشق لحظه ی رؤیت ، فدایی ات شدنم
ز عشق روی تو دیوانه ام ز روز الست
"یـــه منتـــظــر